چون با آن یگانه جدایی ناپذیر همراهم، پس با عشق و خوشبختی جدایی ناپذیر خود نیز همراهم.
نور خدا در درونم می تابد و هرچه ترس و تردید و خشم و نفرت را می زداید. تجلی عشق خدا در من، از من مغناطیسی مقاومت ناپذیر می سازد.
من فقط کمال را می بینم و به جز حق الهی خویش هیچ نمیخواهم.
همه را دوست میدارم و همه دوستم میدارند. او که به ظاهر دشمن من است، از در دوستی می آید. بسان حلقه ای در زنجیر خیر و صلاح من.
من با خودم و همه دنیا در آشتی و آرامشم. به همگان عشق می ورزم و همگان به من عشق می ورزند.
هم اکنون دروازه های شادی به رویم گشوده می شوند.
سلام از کتاب چهار اثر فلورانسه مگه نه؟؟
راستی به وب ماهم سر بزن موضوع مطالبمون یکیه....http://thepower.blog.ir/